سلام.
ازوقتی به خدانزدیک ترشدم ،خوشحال ترم .دیگه مثل قبل (درحدافسردگی )غـــم ندارم .
ازوقتی به خدانزدیک ترشدم ،دیگه پسری فکرمومشغول نمیکنه .
یه چیزخیلی قشنگ که ازخلقت خدادیدم دیشب بود.یه دختربچه حدود10ساله .
خدای من چقــــــــــدرشبیه ب بودچقدر!!!!اصلاباورم نمیشدچطورمیشه دونفراینقدشبیه هم باشند؟
مگه میشه ؟طرزایستادنش طرزحرکت دهنش وازهمه بیشترقیافش وبخصوص دماغش .
تاحالااینقددونفروشبیه هم ندیده بودم خیلی عجیب بود!!!!!!همش دختره رونگاه میکردم شک کردم خواهرشه .
اماخوب میدونم ب بچه آخریه وازهمه کوچیک تره .خیلی عجیب بوداینقدرشباهت !!!!!
خدایادیگه چی بگم !ازوقتی به خدانزدیک ترشدم حتی نمره هام بهترشده /اعصابم آروم ترشده .
یک هفته است بافروغ حرف نزدم .آرامشــ ــ ــ بیشتری دارم .شایدامروزباهاش حرف زدم ولی فکرنکنم .
دیروزخیلی سرنمازگریه کردم اینکه خداراهوبهم نشون بده تابتونم تصمیم درستوبگیرم .
خدایاکمکم کن خواهش میکنم .
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3