سلامـــــ ...
همه چی تموم شد....اماخیلی خوب !
چون که من تصمیموگرفتم وخیلی هم ازتصمیمم راضی ام .
خیلی فکرکردم وبعدتصمیموبراش اس کردم .
گفتم سلام ،نه اصلاخوب نیستم چون تصمیموگرفتم .
گفت سلام .چرادیروزجوابموندادی ؟تومنظورمودرست نفهمیدی .حالاتصمیمتوبگو....
گفتم دست میکشم ومیرم تاشمادوستیتون بهم نخوره
گفت نگران نباش دوستی مابهم نمیخوره من هیچ وقت به روم نیاوردم ازحالابه بعدم نمیارم .
خیلی حرف زدیم .اون میگفت پس توعاشق نیستی همه حرفات دروغه .
ازیه جمله اش خیلی خوشم اومدکه گفت اگه من باتوباشم ب ناراحت میشه .
منم گفتم اگه من با ب باشم توناراحت میشی پس بهتره من کناربکشم .
بعدش گفت نه من بایدکناربکشم تاشمادوتابهم برسین بعدگفت من به این ناراحتیاعادت کردم ولی هیچ
عشقی مثل عشق اولت نمیشه میگفت من جزتوبه هیچ کس نگفتم دوست دارم وهیچ عشقی مث عشق تونمیشه
میگفت بعدازاینکه فهمیدم ب رومیخوای مثل خواهرم شدی .
میگفت خیلی میترسم بابات قبولم نکنه ....
دیگه پرسیدتوازچی من خوشت اومده .گفتم ازنگاهت کارات حرفات بااینکه دوست داشتن دلیل نداره توچی ؟
گفت ازخوبیات زیباییت .
دیگه گفتم من نمیخوام باکسی رابطه داشته باشم وبرم الانم میخوام برم خونه .
گفت باشه مگه کجایی فقط مواظب خودتم باش .
آخرکارکه دیدتصمیم من جدیه گفت اگه توراهی پیداکنی که بتونم بهت اعتمادکنم وبهم ثابت کنی که ب رودوست نداری
منم بهت ثابت میکنم گفتم چطوری گفت من که به کس دیگه ای نگفتم دوستدارم (همیشه دوست دارم اینطوری مینوشت )راستی
بهش گفتم دیدمت اماتومتوجه ام نشدی گفت من روم نمیشه یه لحظه نگات کنم توچطورمنودیدی ؟
دوسه بارم گفت که باپدرت چیکارمیکنی وگفت تورونه باباتودیدم ..نمیدونم منظورشونفهمیدم ولش کن
منم دیگه بخداخسته شدم نمیخوام رابطه شون باهم بهم بخوره هنوزم عشقشون واسم ثابت نشده
بعدشم به هیچ کدومشون نمیخوام فکرکنم مُردم ازبس فکرکردم دیوانه شدم به هیچ نتیجه ای هم نرسیدم
هرکدوم انتخاب کنم دل اون یکی میشکنه تازه ب هم خبرنداره که من به ف ایناروگفتم
وگرنه میگه توف رودوست داری من میکشم کنار خخخخخ حالابیادرستش کن !
بخدادیوووووونه شدم بخاطرهمین بهش گفتم به مرورزمان بهت ثابت میشه گفت فقط ثابت کردنت هرچه زودترباشه
منم حوصله نداشتم باهاش سروکله بزنم گفتم باشه خداحافظ .
آه دیگه راحت شدم .....دیگه به هیچ کدومشون نمیخوام فکرکنم میخوام دنبال اهدافم برم
مطمئنم خداراهوبرام بازمیکنه بهم کمک میکنه تاخیلی راخت بتونم تصمیم بگیرم
وتمام زندگیمودست خدامیسپارم انشالله همه چیزدرست میشه وخداکمکم میکنه .
دیگه میخوام همه گذشته موفراموش کنم
قول میدم بعدازف دیگه به هیچ پسری توجه نکنم اینوبهشم گفتم .
قول میدم آینده ای بسازم که گذشته ام دربرارش زانوبزند.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0